پیروزی احزاب دستراستی در انتخابات پارلمان اروپا و روی کارآمدن مجدد نرندرا مودی در هند، بار دیگر بحث سیاسی شدن هویتها را داغ کرده است. واقعیت این است که گروهها و سیاستمدارانی که شعارهای هویتی دارند، این روزها در دموکراسیهای لیبرال انتخاباتها را میبرند و حکومت تشکیل میدهند. سیاستمداران، هویتهای مذهبی، قومی و گروهی را برجسته میکنند و با سردادن شعار دفاع از یک گروه هویتی خاص، رای میآورند. رجب طیب اردوغان در ترکیه، حزب بیجیپی در هند، دونالد ترمپ در ایالات متحده، وکتور هوربن در هنگری و اخیراً احزاب دستراستی در انتخابات پارلمانی اروپا، همه کموبیش، شعارهای هویتی دادند و روی کار آمدند. دونالد ترمپ برخلاف دیگر رهبران جمهوریخواه که در انتخاباتها شعارهای مثل کاهش مالیات، کوچکسازی دولت و کاهش نرخ بیکاری را سر میدادند، گفت که ماموریت او پس از انتخاب شدن، جلوگیری از ورود کاروانهای مهاجران امریکای لاتین به ایالات متحده است. او وعده کرد که بین ایالات متحده و مکسیکو دیوار میکشد.
رجبطیب اردوغان شعارهای مذهبی میدهد و آرمان بدل شدن مجدد ترکیه به امپراطوری عثمانی را مطرح میکند. وکتور هوربن نخستوزیر هنگری مثل ناسیونالیستهای قومی افغانستان، شعار میدهد که هنگری یک دولت-کشور قومی است و متعلق به یک گروه قومی میباشد. احزاب دستراستی اروپا هم که تازه در انتخابات این اتحادیه برنده شدهاند، اروپا را سرزمین اقوامی میدانند که از قدیم در آنجا ساکن بودند. آنان ضد مهاجرت هستند و برای اروپا یک هویت تاریخی و مذهبی ویژه قایلاند. به باور آنان، اروپا هویت و فرهنگ یهودی- مسیحی دارد که نسبت به فرهنگهای دیگر دنیا پیشرفتهتر است و سیاستهای چندفرهنگگرایی و درهای باز، به این هویت صدمه میزند. شعار آنان حفظ هویت یهودی- مسیحی اروپا و تقویت احساسات ناسیونالیستی در کشورهای اروپایی است. در هند هم حزب بیجیپی از جنبش اجتماعی میهنپرستان هندو الهام میگیرد. آنان روایت پیچیدهی حزب کنگره از هویت هند را قبول ندارند. برای بیجیپی و طرفداران نخستوزیر مودی، هند یک هویت تمدنی بزرگ است که بخش کلانی از جنوب آسیا را در برمیگیرد. آنان تجزیهی شبهقاره، در سال ۱۹۴۷ را حادثهی غمانگیزی میدانند که از اثر آن، تمدن بزرگ هند که دارای هویت ویژه است، معیوب شد. این جنبشهای هویتی که یکی پی دیگر در دموکراسیهای لیبرال به قدرت میرسند، رهبران کاریزماتیک و توانا دارند.
کسانی مثل نرندرا مودی یا رجبطیب اردوغان یا وکتور هوربن، اتصال عاطفی مستقیم با تودههایی دارند که به آنان رأی میدهند. به همین دلیل است که آنان در انتخاباتها رای انبوه میآورند. کاریزما و تواناییهای این رهبران در بسیج رأیدهندهگان، مبنای سازمانی و تشکیلاتی ندارد. این رهبران خودشان رأیدهندهگان را بسیج میکنند و با آنان وارد مراودهی عاطفی میشوند. رأیدهندهگان نه به سازمانهای این رهبران که به کاریزمای شخص خودشان رأی میدهند. از نظر فوکویاما نظریهپرداز امریکایی، این وضعیت خطر بزرگ برای بعد لیبرال دموکراسیهای جا افتاده به وجود آورده است. دموکراسی تنها انتخابات و رأیگیری نیست. دموکراسیهای جا افتاده، مبتنی بر نظمیاند که در قانون اساسی تسجیل مییابد. قانونهای اساسی تمامی کشورهای دموکراتیک دنیا، بر مبنای ارزشهای لیبرال نوشته است که تفکیک قوا، رسانههای آزاد و کثرتگرایی سیاسی و فکری، چارچوب آن را میسازد.
رهبران کاریزماتیکی که تازه در دموکراسیهای جا افتاده به قدرت میرسند، تلاش میکنند که به کمک کاریزمای شخصی و مشروعیت انتخاباتی خودشان، بعد لیبرال دموکراسی، تفکیک قوا و رسانههای آزاد را صدمه بزنند. مثلاً رییس جمهور ایالات متحده، همیشه به رسانهها حمله میکند. رجبطیب اردوغان در ترکیه به گونهای عمل کرده است که استقلال قوهی قضایی آن کشور سلب شده است. منتقدان اردوغان میگویند که دیگر دستگاه قضایی ترکیه مستقل نیست و اصل تفکیک قوا از بین رفته است. دستراستیهای اروپا هم رسانهها را به دلیل آنچه که سکوت در برابر هجوم مهاجران میخوانند، نکوهش میکنند. منتقدان حکومت ترکیه مدعیاند که رییسجمهور اردوغان حتا روزنامههای منتقد آن کشور را که در نقش محافظان دموکراسی عمل میکردند و دولت را وادار به پاسخگویی میساختند، خریده است و دیگر روزنامهی منتقدی در آن دیار وجود ندارد. به باور فوکویاما نظریهپرداز امریکایی که روزگاری نظریهی پایان تاریخ را مطرح کرده بود، این وضعیت خطری بزرگ برای ارزشهای لیبرال در درون دموکراسیهای جا افتاده و نظم لیبرال در سطح بینالمللی است.
نظام بینالمللی کنونی پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت. پس از جنگ جهانی دوم رفتهرفته سازمانهای مثل سازمان ملل متحد، سازمان تجارت جهانی، پیمانهای بازرگانی منطقهای و نهادهای حامی تجارت آزاد شکل گرفت که زمینه را برای مبادلات اقتصادی میان کشورهای مختلف فراهم ساخت. این مبادلات اقتصادی منافع مشترک برای بسیاری از کشورها خلق کرد و سبب تغییر مثبت زندهگی مردم بسیاری از کشورهای جهان شد. دموکراسیهای دنیا در کنار گسترش تجارت آزاد، پیمانهای امنیتی دوجانبه و چندجانبه مثل سازمان پیمان اتلانتیک شمالی/ناتو، پیمان امنیتی ایالات متحده و کوریای جنوبی و پیمان امنیتی جاپان و ایالات متحده شکل دادند. این پیمانهای نظامی و ترتیبات امنیتی سبب شد که مثلاً کوریای شمالی نتواند به کوریای جنوبی حمله کند، یا چین نتواند به تایوان لشکرکشی کند. وقتی خاطر کوریای جنوبی و جاپان از حملهی خارجی راحت شد، اقتصاد و صنعت آنان رونق گرفت. اروپا هم به دلیل همکاری امنیتی میان این قاره و ایالات متحده و تشکیل ناتو و ترتیبات دیگر، از ۱۹۳۶ به این طرف دیگر شاهد جنگ و درگیری در مقیاس جنگهای جهانی اول و دوم یا جنگهای مذهبی پروتستان و کاتولیکها نبوده است. به باور فوکویاما، این نظم بینالمللی اقتصادی و امنیتی که به نظم لیبرالی جهانی معروف است، با خطر روبهرو است. دونالد ترمپ، ناتو، پیمان امنیتی کوریای جنوبی و امریکا و هزینهی امریکا برای دفاع از جاپان را مسخره میکند. او پیمانهای تجارتی و همکاریهای اقتصادی امریکا با متحدانش را هم زیر سوال میبرَد. در صورتی که این ترتیبات امنیتی و بازرگانی از بین برود، روشن است که امنیت، از بخش بزرگی از جهان رخت میبندد و کشورها وارد جنگهای طولانی میشوند.
نظریهپردازانی مثل فوکویاما که اندکی پس از جنگ سرد، نظریهی پیروزی لیبرال دموکراسی را اعلام کرده بودند و آن را تنها فکر پیشرَو و مسلط فرض میکردند، حال نگران شکست لیبرالیسم در درون دموکراسیهای جا افتاده و درز برداشتن نظم بینالمللی لیبرالاند. روشن است که سود نظام بازار و تجارت آزاد به همهی مردمان کشورهای توسعهیافته نرسیده است، بگذریم از این که برخی از کشورهای توسعهنیافته حتا از عرف حاکم بر تجارت بینالمللی ناراضیاند. در کشورهای توسعهیافته اگر کارگر عادی، تحصیل کرده نباشد و نتواند خودش را با تغییرات بازار کار عیار کند، احتمال آن زیاد است که جای خودش را به یک کارگر فنی که از یک کشور توسعهنیافته به آنجا مهاجرت کرده است، بدهد. این امر نارضایتیهایی را در کشورهای غربی به میان آورده است. به باور فوکویاما این نارضایتیها، بیان هویتی یافته است و به همین دلیل است که گروههای دستراستی و سیاستمداران پوپولیست دارای جاذبه و کاریزما، در انتخاباتها رأی انبوه میآورند.
در ایالات متحده و دیگر کشورهای اروپایی، نیروهای چپ هنوز نفوذ گسترده و نیرومند دارند. مثلاً در انتخابات سال ۲۰۱۶ امریکا برنی سندرز از حزب دموکرات خودش را کاندیدا کرده بود و با هیلاری کلنتون در رقابتهای درونحزبی، رقابت میکرد. شعار سندرز این بود که ۹۰ درصد جمعیت امریکا، ۱۰ درصد درآمد ملی را مصرف میکنند و بر عکس ۱۰ درصد جمعیت، ۹۰ درصد درآمد ملی را میخورند. شعار سندرز متوازنسازی این معادله بود. اما از آنجایی که نابرابریهای اقتصادی در اروپا و امریکا حالا بیان هویتی یافته است، رأیدهندهگانی که خودشان را قربانی نظم موجود و بیتفاوتی نخبهگان سیاسی حس میکنند به احزاب دستراستی و سیاستمداران پوپولیست هویتگرا رأی میدهند. روشن است که تهدید نظم لیبرالی در سطح بینالمللی، عواقب خیلی ناگوار برای کشورهایی مثل افغانستان دارد که وابسته به کمکهای امنیتی و مالی کشورهای توسعهیافته هستند. اگر این روند تشدید شود، شاید تقابل هویتی و فرهنگی، شکل خطرناکتر به خود بگیرد. تردیدی نیست که اسلامگرایی و جهادیسم هم در اصل یک پروژهی هویتی است و ایدیولوگهای آن مدعی تقابل هویتی و فکری با غرب و دیگر تمدنها از جمله تمدن هند هستند.
فردوس – شنبه، ۱۱ جوزا ۱۳۹۸
منبع : هشت صبح