خانه / فرهنگ و هنر / فرهنگ / چهل‌ودو سال از خاموشی صوفی عشقری گذشت

چهل‌ودو سال از خاموشی صوفی عشقری گذشت

کابل/۹سرطان/فرهنگستان
انسان‌ها از کودکی با شعر پیوند می‌خورند. در لابه‌لای قصه‌ها، در زمزمه‌های اطرافیان، گوش‌های‌ ما با آهنگ شعر آشنا می‌شود، وقتی راه رفتن را بلد شده و آن‌جا در کنار الف_بای زبان، شعر را می‌یابیم.
نهم سرطان ام‌سال برابر است با چهل‌ودومین سال خاموشی صوفی غلام نبی عشقری شاعر صوفی سجاده‌نشین، رند خرابات و عیار کابل که درسال ۱۳۵۸ خورشیدی از دنیا رفت.
غلام نبی عشقری، فرزند شیر محمد (مشهور به داد شیر) در تابستان سال ۱۲۷۱ خورشیدی در کابل به دنیا آمد.
عشقری در خانواده ای بزرگ شد که بازرگانی پیشه اصلی آن‌ها بود. این خانواده سال‌ها در بازارهای هند، بلخ و کابل به تجارت می‌پرداختند و در شمار سرشناس ترین بازرگانان افغانستان قرار داشتند.
خود عشقری در مورد پیشینیه خود می گوید:
تجارت پیشه ما بود چندی
به هر جا بود از ما بار بندی
ولی آن‌چنان که در برخی از نوشته ها آمده است احوال این خانواده دگرگون می شود و سرمایه آن‌ها از کف می رود:
تمام هستی ما رفت بر باد
نصیبم بینوایی بود او داد
آن‌گونه که گفته اند و خود عشقری هم در اشعار خود آورده است وی به ناچار مغازه ای باز می کند و شغل های گوناگونی را تجربه می کند و مدتی هم به کار صحافی کتاب می پردازد و بیست پنج سال را این گونه سپری می کند:
شده عمری که سودایم به یوسف طلعتی باشد
سر بازار اگر دکان نمی کردم چه می کردم
و یا چنان که می گوید:
اجناس دیگری اگرت نیست عشقری
خاشاک و خاک بر دهن این دکان بریز

زبان عامیانه
از ویژگی های مهم صوفی عشقری که او را به شاعر محبوب و ماندگار بدل کرد استفاده از ترکیب های عامیانه مردم است که در شعر او بسیار دیده می شود. عشقری شاعر زبان مردم کوچه و بازار بود که از فرهنگ عامیانه مردم بهره های فروان برد.
به رسیدن وصالت به خدا تلاش دارم
تو بیا به کلبه ی من چلوی رواش دارم
زفراق تو مریضم، بنما عیادتم را
جگرهزار پاره، دل قاش قاش دارم
پیر گردیدم، دوتا شد پیکرم لیکن هنوز
همچو مینای می از شوق تو قلقل می کنم
پیش من کمتر بخوان افسانه پاریس را
زین جهان بی وفا گل گشت پغمانم بس است
تیشه کوهکن می زد، سنگ این سخن می گفت
کار عشق دشوار است پشت گپ چه می گردی
جا دارد اگر خوانی ام از کهنه خیالان
پیداست زکرتی و لباس بَرَک من

طنز در شعر عشقری
ویژگی دیگر شعر صوفی عشقری، از نگاه کاظمی، بیان رندانه و گاه طنزآمیز اوست که این هم متأثر از زبان مردم است. مثلا می‌گوید
تا و بالا که می شوم به دکان
به گمانم که کوه سالنگ است
یا
به روز عید هم دکان صوفی عشقری باز است
به امیدی که بیند بر سر بازار خوبان را

به همین لحاظ، در شعر صوفی عشقری ملاحت و جذابیتی خاص می‌توان یافت که در شعر دیگر کلاسیک‌سرایان آن روزگار کمتر دیده می‌شود. شعر آنان خشک و رسمی است، ولی شعر عشقری زنده است و مردمی.
عشقری، فطرتاُ شوخ طبع است و طنز را به عنوان چاشنی کلام همیشه مدنظر داشته است.

موسیقی و عشقری
شاید کمتر آواز خوانی را بتوان در افغانستان پیدا کرد که غزلی از صوفی عشقری نخوانده باشد. و این موضوع باعث شهرت عشقری در میان توده مردم شده است.
در شعر عشقری فطرتا نوعی موسیقی پذیری موجود است که معاشرت زیاد او با اهل موسیقی را وسعت بخشیده است. میلان اهل موسیقی به طرف شعر عشقری، شاید به این دلیل نیز باشد که تعدادی از این طایفه از سواد بهره چندانی نداشتند و شعر عشقری به سبب ساده وبی پیرایه بودن، از ترتیب و آداب مخصوص دانستن شعر، بی نیاز بوده است.”
برای اولین بار، استاد قاسم افغان بود که غزلی از صوفی عشقری را خواند و نام او را بر سر زبان ها انداخت:

عمری خیال بستم یار آشنایی ات را
آخر به خاک بردم داغ جدایی ات را

استاد رحیم بخش شاید بیشتر از همه از شعر عشقری استفاده کرده است. استاد سرآهنگ، الفت آهنگ، وحید قاسمی ، احمد ولی، فرهاد دریا و بسیاری از آواز خوان های دیگر افغانستان شعرهای عشقری را خوانده اند.

به این تمکین که ساقی باده در پیمانه می ریزد
رسد تا دور ما دیوار این میخانه می ریزد
گر بهشتم می رسد وصل نکویانم بس است
گر به دوزخ لایقم تکلیف هجرانم بس است
دلبرم دل آزار است پشت گپ چه می گردی
ظالم وستم کار است پشت گپ چه می گردی
فدای چشم نمناکت شوم یار
جگر خونی چرا؟ خاکت شوم یار
مجموعه ای از اشعار صوفی عشقری در سال‌های گذشته در چندین نوبت در کابل، پشاور و تهران به چاپ رسیده است که اکنون همه آن ها نایاب شده است.
صوفی غلام نبی عشقری در سال ۱۳۵۸ خورشیدی در سن ۸۷ سالگی در کابل از دنیا رفت و در گورستان شهدای صالحین کابل به خاک سپرده شد.
خبرنگار فرهنگستان ازکابل
سمیع صدیقی

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*