خانه / فرهنگ و هنر / ترازوی طلایی / نا هنجاری‏های عقل  اسلامی

نا هنجاری‏های عقل  اسلامی

نا هنجاری‏های عقل  اسلامی

عقل یا خرد از دیر زمانی مورد توجه و کاوش اندیشمندان قرار گرفته است به دسته‏های گوناگون بخش بندی شده است. از خرد نظری تا خرد عملی، عقل برساخته و عقل برسازنده دسته بندی می‏کند. واقعیت این است که امروزه سخن گفتن از عقل دشوار است، مفهوم عقل حوزه‏ی بسیار گسترده را در بر می‏گیرد. ممکن است برای خوانندگان این متن سوال پدید آیند که آیا عقل افغانی اسلامی یک چیزی مجزای از دیگر عقل‏ها است؟ پاسخ به این پرسش مثبت است، یعنی عقل افغانی با تلفیق عقل اسلامی زندگی مردم افغانستان را از زندگی دیگران متمایز می‏کند، در چندین نوشتار معین خواهد شد که عقل افغانی اسلامی متفاوت از بقیه عقول است.

خرد از دیدگاه مکاتب(فقهی، عرفانی وفلسفی) نیز به  صورت گوناگون و مختلف تعریف شده است. و به معنای متعارف و متداول در اصطلاح عوام، که به صورت روزمره در زبان ها جاری است، نیز مورد استفاده قرار می گیرد. عقل به معنای متعارف، قلمروی خاص از زندگی انسان را در بر می‏گیرد و مربوط به تشخیص سود و زیان درزندگی روزانه افراد می شود، فراتر از آن، کاربردندارد. عقل به معنای قوای درونی  و  وجه تمایز انسان از حیوان نیز شمرده می شود. متناسب با این تعریف اندیشمندان منطق، عقل را قوه طبیعی می‏دانند و باور دارند که انسان در پرتوعقل توانایی درک مبادی اولیه را پیدا می‏کند. به بیان دگر، با به کار بستن عقل، انسان تفکر خود را نظام مند می‏کند، در پرتو آن از خطا در استدلال مصئون می ماند. عقل به معنای اخلاقی و هنجاری نیز آمده است. خرد به این معنا مساوی با فعل اخلاقی تعریف می شود. خردمند به شخصی اطلاق می گردد که هنجارهای اجتماعی و قواعد اخلاقی را در ساحت فردی و اجتماعی رعایت کند، از رهگذر آن شخصیت انسانی خود را تبارز دهد. انسان نیک سرشت یا شخصی با وجدان و بافضیلت را نیز عاقل خطاب می کنند. قلمرو و کاربرد عقل اخلاقی تمیز میان فعل اخلاقی و غیر اخلاقی و همچنین ارزش گذاری میان آن ها است؛ چه عملی خوب و چه عملی بد است. از عقل به معنای حسن و قبح عقلی نیز تعبیر شده است.

آنچه گفت شد صرف بیانی بود از تفاوت و تنوع عقل در اندیشه‏ها بود. اما مقصود و هدف ازین مباحث این است که ناهنجارهای های عقل اسلام و در پی آن عقل افغانی که شانه به شانه همراه آن است مورد نقد و ارزیابی قرار دهم. بنابراین با توجه به معانی ای که از عقل صورت گرفته است، دومعنا از عقل به صورت اجماع ازسوی اندیشمندان پذیرفته شده است. با توضیح این دو صورت روشن خواهد شد که عقل چیست، این دو صورت عبارت اند از:

عقل به معنای قوه استدلال گر؛ همان قوه که انسان را از غیر آن تمیز میدهد؛

عقل به معنای محتویات این قوه؛

عقل به معنای اول چندان مهم نیست، کافی است بدانیم که به سبب این قوه حیوان از انسان متمایز می شود، اما در توضیح معنای دوم عقل مانند دندان است در وجود آدمی، دندان اصل است و هم چنین وسیله ای است برای جویدن، اما خوراک هایی که توسط دندان جویده می شود، متنوع است، این غذاها، محتویات دندان را شکل می‏دهد. عقل در معنای اول مانند ظرف خالی است محتوای این ظرف بستگی به آن دارد که چه چیزی به آن انداخته می‏شود؛ به عبارت دیگر، عقل تابع شرایط فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است، مفاهیم برآمده از دل آن سازنده عقل است به این تناسب دریافت هایش نیز متفاوت است. ازین رو بحث کردن درباره خرد به معنای اول که قوه و توانی است در وجود آدمی چندان مهم نیست؛ به میزانیکه تمییز میان انسان و حیوان از آن حاصل گردد، کافی است؛ اما عقل به معنای دوم حوزه فراخ دارد. ازین رو پرسش فراوان پیش روی آن است لازم است توضیح داده شود؛ یعنی اینکه محتویات این عقل را چه چیزی شکل می دهد، دارای چه اهمیت است؛ زیرا ما در هردوره از تاریخ با عقل های گوناگون و مختلف رو برو هستیم. حتی در زمان واحد نیز  با عقل های گوناگون و مختلفی سرو کار داریم.

نتیجه این است که ما نمی توانیم از خرد واحد سخن برانیم، تعدد و تنوع  آن را نادیده بگیریم به زمینه های فرهنگی و اقتصادی فراموش شود، زادگاه و سیر رشد آن نیز انکار شود. زیرا زمینه، به مثابه علل و عوامل، ساختارها و بنیادهای عقل را پایه ریزی می کند. بنابراین، سوال این است عقلی برای استنباط احکام به کار می رود از کدام نوع است، آیا خردی وجود دارد که ویژه ای شرع باشد، یا شرع با آن فهم شود. عقل که برای استنباط احکام به کار برده می‏شود، مانند هم قطاران خویش  وابسته به شرایطی محیطی و فرهنگی است. اما مهم تر آن این است که قالب یا سیستم از پیش تعیین شده زندانی شده است، دیگر توانای استدلال تعامل و تقابل با خردهای رقیب را ندارد. وانگهی برای خرد چیزی جز بازخوانی ایده ها و باورهای که در زمانی جزو ضرورت های زندگی مردم که دوران دگر می زیسته است باقی نمی ماند.

اما اگر خرد بیرون از دایره شرع و سنت گذشتگان دینی بیندیشد و مورد تأیید شرع قرار نگیرد بی اعتبار است. بنابر این عقل که برای دریافت احکام فقهی به کار می رود دگر آن خرد و آزاد و نقاد نیست تا در هر شرایط و دوره ای خودش را سازگار کند. بنابراین عقل شرعی در تولید علوم انسانی مانند حقوق، سیاست و حتی سازگار کردن شریعت با روح زمانه نا توان است. ازین رو مسیر عقل در جهان اسلام از خردهای رقیب به صورت کامل جدا افتاد و در فرآیند خویش تمدنی به نام فقه را خلق کرد.  فقه خود نیز همان فرهنگ عربی کهنی است که از عصر جاهلیت تأثیر پذیرفته است و رنگ و بوی آن را در خود حفظ کرده است است. رفتار، اقتصاد و معیشت عربی بیایا نی مرجع  کردار های مسلمانان امروز است. تفاوت آن تنها کلماتی است که در قامت آن پوشانده اند. علما تلاش می کنند احکام را عصری سازی کند اما حاصل جز واگرایی و خشونت در پی ندارند. زیرا خوانش بدون نقد و اصلاح تولیدی همان فرهنگ است که به صورت یا شیوه ای دگر بازخوانی می گردد، پیامبر اسلام نیز در عصری می زیسته است که عقلانیت امروزی پاره ای عظیمی از آن رفتار ها را  بر نمی تابد، الگویی برای امروزی ها شده نمی تواند. در حالیکه که روزگار خودش معقول و مقبول بود. به صورت نمونه به مسایل خمس، زکات، حج و حقوق زن و مرد و موضوعات حقوق بشر به صورت عام اشاره کرد. آنچه را که امروز مسلمان‏ها انجام می‏دهد و به آن وابستگی ذهنی هم دارد، ریشه در جهان جاهلیت پیش از اسلام دارد.

ادامه دارد

منابع:

نقد عقل اسلامی عابد جابری

اندرباب عقل،  مقاله از دکتر عبدالکریم سروش

نویسنده : ناصر سعادت نیا

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*