خانه / فرهنگ و هنر / ترازوی طلایی / روزنامه نگاری آشفته در جهان دموکراسی

روزنامه نگاری آشفته در جهان دموکراسی

کابل/۲۰قوس/فرهنگستان
جوامع انسانی در طول تاریخ نظام های گوناگون را در خود داشته که در جهان معاصر یکی از نظام های پر طرف دار، نظام دموکراسی است.

در مورد تعریف دموکراسی دست کم ۳۰۰ سال بحث های داغ شده  که من در این نبشته وارد آن نمی‌شوم.
پایه اساسی دموکراسی آزادی بیان و آزادی حزب های سیاسی است.
آزادی بیان همان گونه که در اعلامیه حقوق بشر و شهروندی فرانسه بعد انقلاب بزرگ آمده، نوشتن و بیان هر موضوع است به شرط این که به شهروند دیگر زیان و آسیب نرسد. امروزه برای بررسی میزان دموکراسی در یک جامعه از درجه آزادی بیان به عنوان شاخص مهم کار می گیرند. که دموکراسی در عده ی موارد هم زاد با آزادی از جمله آزادی بیان کار گرفته می‌شود.

ناگفته پیداست در جامعه های دموکرات به آزادی بیان ارزش فراوان قایل استند و همین ارزش  سبب بزرگ نمایی و انتظارات عجیب و غریب در اذهان عامه شده این توهم ها آن قدر بزرگ جلوه کرده که روزنامه نگاران را از ره بدر ساخته‌است.

درجامعه امروزی روزنامه نگاران قدرت بزرگ را در اختیار دارند، انتظارات نادرست مردم از آن‌ها سبب شده که محبوبیت اوج بگیرد و روزنامه نگاران در کار های رهبران به راحتی مداخله کند، امتیاز گیری سیاسی کنند و سیاه را سفید سازند.

قدرت و تشبث روزنامه نگاران و کارگذاران رسانه ای در دهه هفتاد و هشتاد در امریکا به اوج  رسید. آن‌قدر که ریس جمهور امریکا با مدیر مسوولان در کار های بزرگ مشورت می کرد نمونه آن اولیسیس گرانت رییس جمهور امریکا در قرن ۱۹، از روزنامه نگاران به سبب مداخله آن ها در امور ریاست جمهوری به تنگ آمده و لب به شکایت گشود.

با گذشت زمان این بیماری به نظام های آموزش رسانه ای هم سرایت کرد نظام آموزشی در کشور های با دموکراسی جوان مثل افغانستان چنان آشفته و سردرگم است که متعجب و حیرت کننده است.  مراکز آموزشی رسانه در افغانستان دانشجو را در میان دنیای ابهام قرار می دهند.

در کل فضا آموزشی رسانه ای به گونه است که ژورنالیست را عقل کل جامعه می دانند روزنامه نگار توانایی هر چه می خواهد را دارد و جامعه را مثل یک راننده ی ماشین به سمت دلخواه ببرد. اگر رهبران سیاسی از آن ها پیروی نکردند آن ها را ناقابل  خطاب می‌کند. تا از صحنه سیاست و رهبری کنار بروند.

در افغانستان امروز روزنامه نگاران و صاحبان رسانه برای دولت ها خط و نشان می کشند، لابی گری سیاسی می کنند و حتا خواستار قدرت و جایگاه حکومتی استند. نمونه بارز آن را می توان نشست کارگذاران رسانه های خصوصی با نمایندگان مخالفان نظام افغانستان در دوحه دید.

پرسش اساسی این است که چرا نباید رسانه ها در چنین جایگاهی باشد؟

در یک جامعه به اساس دموکراسی نهاد های متفاوت با کارکرد ها و خوبی های متفاوت وجود دارد از جمله آزادی بیان که بخش بزرگ آن رسانه ها اند و آزادی جنبش ها و حزب های سیاسی که حزب حاکم و حزب و جنبش های موافق و مخالف دیگر را در بر دارد.

رسانه ها به ویژه رسانه های آزاد نه حزبی وظیفه و مسوولیت دارند که اطلاع رسانی کنند و بس. به گفته امیر طاهری روزنامه نگار، رسانه ها نباید بی خود در دیگر امور مداخله کنند.

رسانه به عنوان نهاد اطلاع رسانی در نظام دموکراسی نقش بسیار مهم دارد و آن به دسترس قرار دادن اطلاعات دقیق است که اگر رسانه ها وظیفه خود را درست انجام بدهند، مردم را در تصمیم گیری های بزرگ اجتماعی کمک می کند.

فرض بفرمایید در یک جامعه قرار می شود در مورد تغییر نظام سیاسی همه پرسی برگزار شود، وظیفه رسانه ها در دسترس قرار دادن اطلاع ها دقیق از جریان که منتهی به خواست همه پرسی شده است و پخش متوازن نظر های مخالف و موافق است. خوب جلوه دادن همه پرسی، زشت نشان دادن آن، تعریف از شخصیت های موافق ویا مخالف همه پرسی، فشار وارد کردن بر دولت، جبهه گیری کردن و باقی موارد وظیفه رسانه ها و کارگذاران رسانه ای نیست و مربوط آنها نمی شود. بازهم توضیح می دهم که کارگذاران رسانه نباید به نام روشن فکر، روشنگر و نخبه جبهه گیری سیاسی کنند و خود را جای رهبران سیاسی قرار دهند.

اما چرا نباید چنین کنند ؟

اگر رسانه ها جبهه گیری سیاسی کنند و در حمایت و مخالفت دولت قرار بگیرند یا هم برای دولت خط و نشان بکشند در حقیقت خود را جای حزب سیاسی قرار داده اند، این ها وظیفه های احزاب سیاسی است. اگر چنین شود در نتیجه حزب ها و جنبش های سیاسی بی ارزش می شوند و یکی از پایه های دموکراسی ضعیف شده یا از میان می رود. لابی های رسانه ای قدرتمند شده و در نهایت جامعه به سوی فساد و دیکتاتوری پیش می رود. بازم تکرار می کنم این وظیفه حزب ها و جنبش های سیاسی است که عملکرد دولت را نقد کنند، مخالفت کنند، خشونت یا نژاد پرستی را بد بگویند و موارد دیگر. رسانه نباید به طور نمونه از فیمینست ها حمایت کند یا هم با آن ها مخالفت داشته باشد همین طور حتا از دموکراسی . اگر نهاد سیاسی جامعه و نهاد رسانه ای جامعه در نقش های هم دیگر مداخله کنند و به وظیفه های یکدیگر تصرف داشته باشند در نتیجه آشفته گی بوجود می آید و موثریت هر دو نهاد از بین می رود. نمونه چنین آشفته گی را در افغانستان می توان دید که رسانه ها  در سیاست مداخله می کنند، مخالفت با طرح و برنامه های دولت دارند و امتیازگری سیاسی می کنند و در قدرت شریک می شود. در همین حال حزب های سیاسی را ناکارا خوانده و تنها در تقسیم قدرت سهم کوچک می گیرند و بس. حزب مخالف یا اپوزسیون وجود ندارد.  حزب یا جنبشی نیست که بر عملکرد دولت نظارت کرده و آن را نقد کند. در نتیجه مردم بر علاوه ی که تصمیم گیری درست نمی کنند حتا در تصمیم گیری ها بزرگ هم شرکت نمی کنند. نتیجه کلی ضعیف شدن روز به روز دموکراسی است.

گرچه قدرت رسانه ها با بوجود آمدن رسانه ها اجتماعی و افزایش فرد گرایی کم شده است اما غول های رسانه چه در کشور های کوچک یا بزرگ قدرت مانور سیاسی دارند.  رسانه باید دوباره به وظیفه اصلی خود بپردازند و این خود بزرگترین کمک به دموکراسی و زندگی انسانی است. احزاب سیاسی هم باید به طور جدی فعال شوند و صدای مردم و مشکلات آنها را بشنوند،  اگر  صدای آنها شنیده نشد باید  دست به اعتراض های مدنی بزنند.  هر گاه هر نهاد در نظام دموکراسی وظیفه اصلی خود را انجام بدهد، جامعه به سوی شگوفایی و بالندگی می رود زندگی انسانی‌تر بوجود می آید.

نویسنده: سلیمان پاریس

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*