خانه / فرهنگ و هنر / ترازوی طلایی / در امتناع ظلمت ( عصیان در برابر سنت های اجتماعی، سیاسی)

در امتناع ظلمت ( عصیان در برابر سنت های اجتماعی، سیاسی)

در امتناع ظلمت

( عصیان در برابر سنت های اجتماعی، سیاسی)

نویسنده : ناصر سعادت نیا

دوست دارم این جستار را با سخن از کانت آغاز کنم، او در چیستی روشنگری می گوید: روشنگری خروج انسان از صغارتی است که خود بر خویش تحمیل کرده است. صغارت ناتوانی در به کار بردن فهم بدون راهنمای دیگری است.(کانت،۱۳۷۲) صغارت از واژه و مفهوم صغیر مشتق شده است، در فارسی به معنای کودک و فردی که به بلوغ جسمی و عقلی نرسیده است کار برد دارد. دراین دوره آدمی نیازمند به ولایت و سرپرستی از سوی فرد عاقل  و بالغ می باشد، تا از تمام مسایل حقوقی او نمایندگی کند به جای او تصمیم بگیرد. صغیر ،توانای استفاده از فهم خویش را ندارد، فاقد انتخاب و اراده است. سود و زیان خویش را تشخیص داده نمی تواند، به تعبیر مصالح علیای زندگی را نمی فهمد، بایستی دیگری به نمایندگی او سخن گوید و تعامل اجتماعی و معامله های اقتصادی را انجام دهد. عقلانیت زمان نیز ایجاب می کند که چنین فردی مورد ترحم قرار گرفته و تحت سر پرستی دگری در آید. صغارت مانند سفیه پنداشته می شود، شخصی که از تشخیص خوب و بد در زندگی خویش ناتوان باشد و توانایی تصمیم گیری درست نداشته باشد، نیز نیاز به ولایت دارد، اما منظور دراین نوشته یا سخن کانت کودک بودن به معنای صغارت جسمی نیست که حقوق دانان و فقیهان از آن سخن می گوید بلکه منظور مردم است که از به کار بردن فهم خویش نا توان است، ازین رو افرادی دگر به نمایندگی آنها باید تصمیم بگیرد.

کوچکی یا صغارت برآیند ساختار فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کهن است که در آن فرد یا شخص به اراده ی دیگران ذوب می شود. دراین سیستم، فرد روح روان خویش را به اقتدار بالاتر می سپارد، انقیاد و گردن نهادن به اتوریته ای مافوق از الزامات زندگی کردن است. به عبارت دگر در سیستم صغارت سازی جامعه به شکل هرمی اداره می شود. در خانواده، پدر عقل کل شناحته می شود، اعضای خانواده بایستی از او بدون چون و چرا اطاعت کند، به فرمان، عقاید و سلیقه های  او گردن نهند. در محله یا دِه رییس قبیله تصمیم گیرنده است، دگران در آیینه او نشان داده می شود و  هستی می گیرند. رأس هرم حاکمان سیاسی است که از فرط خودکامگی و خود شیفتگی خون می آشامند، درساختار هرمی ولایت و سر پرستی از بالا به پایین می آید، بقیه مردم سفیه پنداشته می شود که توانای تشخیص مصالح زندگی را ندارد، ازین رو نیازمند به سرپرستی است.

مردم به صورت پیوستار به وضعیت ساختاری افکنده می شود، ناگزیرند خویش را با سیستم سازگار کنند از  مجموعه قواعد رفتاری وضع شده پیروی کنند، سر پیچی از آن مساوی با نادانی، شرارت و بغاوت است، متولیان، حق تنبیه دارند. سیستمی سرپرستی پدید آورنده ای هژمون است که شهامت عصیان گری را از ذهن، عقل و شعور فرد بیرون می کند، بهتر است بگویم که عصیان به امری نا دانستگی تبدیل می شود. عقاید جزمی به نا توانی، بردگی و صغارت دایمی را تضمین می کند، مردم در انقیاد دایمی باقی می ماند. دراین ساختار اخلاق اومانیستیک معنا و مفهوم ندارد، ارزش ها و هنجار های وضع شده از سوی قدرت حقیقت است وعملی. آیین قدرت گرای به صورت رسمی استعداد تشخیص نیک و بد را در انسان انکار می کند، بر این باورند که مردم سفیهان بیش نیستند، واضع هنجار، و ارزش او بالاتر از قانون، عدالت و افراد است. پایه های چنین ساختار بر دانش و معرفت متکی نه بوده بلکه بر ترس از صاحب مقام، احساس ضعف و عدم استقلال مردم پایه گذاری شده است. آدمیان از هدف به وسیله تقلیل می یابد، تا زمان مورد توجه است که نیازهای صاحب اقتدار برآورده گردد، پس از آن دگر به فراموشی سپرده می شود. اخلاق هماره یک جانبه بوده است، فرمان دار و  فرمان بری محض. مردم ارزشمند است که فرمان بردار باشند، خلاف فرمان ولایت عمل کردن، یا مطابق عقاید و میل او عمل نکردن، بد سرشت و شرور به خطاب می شود و محکوم است. تربیت شدگان چنین سیستم(صغارت سازی) جهت گیری های غیر بارور را در پیش می گیرد، در دام تقدیر می افتد و از تدبیر باز می ماند، با هوش ترین و زیرک ترین شان شنونده خوب است. اگر مذهبی باشد همه چیز را از خداوند می خواهند هماره به امید معجزه هستند، مهم ترین غم، و اهم آن خوردن و آشامیدن است.  نگاه شان هماره به بیرون است، به تعبیر اریک فروم دهان هماره برای خوردن و آشامیدن باز است، گوش برای فرمان برداری، عقل و هوش و استعداد در انتظار تأیید است.

وضعیت که از آن تعریف شد به گفته ای کانت خود تحمیلی است یعنی مردم شهامت عصیان در برابر اقتدار قدرت خود کامه را از دست می دهد. اساسا به فکر آن نیست که چه باید کرد. به گفته او:«چه راحت است صغیر بودن[ آدم صغیر پیش  خود چنین استدلال می کند که] اگر کتابی داشته باشم«منظور کتاب مقدس است» که به جای فهمم عمل کند، اگر کشیشی داشته باشم که به جای وجدانم عمل کنند و اگر پزشکی داشته باشم که به من بگوید که چه چیزهایی بخورم و چه چیزهایی نخورم و ….در این صورت نیاز ندارم که به خود زحمت دهم. اصلااحتیاجی ندارم که بیندیشم، تا وقتی پول دارم دیگران جور مرا می کشند»(همان)  سخنان کانت انتقادی است، چنین شیوه زندگی را تاریکی و ظلمانی می داند؛ نگاه انسان به جهان نا دانستگی به شهامت و توانای فهم خویش است سر در کلاف خود و فاقد اختیار. مجموعه شرایط که انسان ها را در بند کشیده است بر ذهن و روان او مسلط شده است، به بردگی و فرمان برداری خوگرفته است، تابع بودن فطری شده است. کانت اشاره می کند:« قیّم ها پس از آنکه گاوان را رام کردند مطمئن شدند که این زبان بسته های مطیع و سر به راه، یوغی که بر گردن دارند گامی بر نخواهند داشت، تا آنان را بر حذر دارند که مبادا این یوغ را از گردن بیفگنند، آزادانه گام بر دارند در آن صورت آنها را خطر تهدید خواهد کرد.» ایجاد ارعاب و وحشت از ویژگی اقتدار گرایان است، دوست دارند آدمیان جسد متحرک و فاقد اراده باشند. مردم به شبح تبدیل می گردد، هستی را به نیستی ترجیح می دهد این وضعیت را به عصر ظلمانی و به تعبیری،  به تاریکی تشبیه و می کند.

سیستم صغارت سازی از ویژگی های جامعه سنتی است. از شاخص های آن قبیله گرای، اعتقاد به یک دین، و پیرسالاری است. ازین رو جامعه کمال نمی یابد مگر اینکه با سنت های صغارت کننده مبارزه کند. انسان آنگونه که شایسته آن زندگی کند و حکم انسان بودن خویش تصمیم گیری کند.

آگاهی و رهایی

برای بیرون رفتن از نظم کهن که مبتنی بر قدرت گرای و ولایت مداری است، شرط اول شناخت و تحلیل ساختار صغیر کننده است.  پس از آن چراهای است، که ساختار صغارتی را به پرسش می گیرد، از دل پرسش گری آگاهی و توانای خلق می گردد، حیات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به کالبد اجتماع دمیده می شود. ازصغارت، دل مردگی و تنبلی بیرون می آید، در جهت مخالف ظلمت حرکت می کند، شعار شان این است که عصیان می کنیم پس هستیم، یعنی هستن و بودن به عصیان گری است. دگر وضعیت پدید آمده را، که انسان ها ناخواسته در آن افگنده می شد و ولایت  پروری را فربه می کردند، بر نمی تابند. درپی انکار ارباب رعیتی است، لازم نیست برای تداوم حیات تحت انقیاد باشند، دگری  به جای او تصمیم بگیرد از حقوق او نمایندگی کند. در رویکرد عصیان گری عقل و شعور متمرکز نیست تامشروعیت خویش را از بالادر یافت کند و یا به تأیید او سخن گوید،  بلکه خرد در میان مردم پخش می گردد، هر انسان دارای استعداد و عقل شعور است. به بیان دگر گسترش افق دید پدید می آید، آدمی دگر جزیره های دور افتاده از هم نیست، بلکه کلیتی فراتر از دانای کل و سفیهان است، در عصیان نفی نژاد و دگری نیست، بلکه چینیش طولی به افقی تغییر شکل می دهد، حقوق برابر را نهادینه می کند. به گفته ای آلبر کامو: اگر انسان ها نتوانند خود را مشمول ارزش مشترکی بدانند که همه وجود آن را در یک یک انسان ها تأیید کرده اند، آن گاه هیچ فردی نخواهند توانست حال فرد دگر را درک کنند.(کامو،۱۳۸۷) یعنی همه محکوم به نیستی است فرمان بر و فرمان بردار. عصیان و خروج از وضعیت تاریکی به معنای آن است که انسان دگر وسیله با ابزاری در دستان قدرتمندان محلی نیست. اخلاق قدرت گرا به اخلاق اومانیستیک تغییر چهره می دهد، دربرابر سرنوشت محتوم تعیین شده نه می گویند.

جنبش های اجتماعی و سیاسی دارای چنین پیام است، یعنی روشنگری را به تمام ساحت زندگی پدید می آورند، قدرت، شجاعت،  شهامت و هم چنین  به کار بستن فهم را نیز آموزش می دهد. از قدرت سیستمی مبتنی بر سنت عبور می کنند، خرد فردی و شاهی، به خرد جمعی می پیوندد. در سامان فکری روشنگران چیزی به نام ولایت و سر پرستی جایگاه ندارد. انسان از آن جایی که انسان است حق اندیشیدن و فهمیدن دارد. فهم امری انتزاعی و ذهنی نیست بلکه عینی و واقعی است نفی آن به مثابه نفی هستی است. بنابراین عصیان و چراهای که از آن پدید می آید، ستبر ترین دیوارها در می نوردند، لایه لایه موانع را بر می دارند. استفاده از زور، ایجاد دیوار آهنین،  ترس و تهدید به مرگ و زندان توانای مقاومت در برابر حرکت جمعی مبتنی بر خرد و اراده جمعی را ندارند. آگاهی و تفکر چیزی نیست که در بند بیفتد و یا به زنجیز کشیده شود، قدرت تفکر فرا زمانی و مکانی است، قدرت امری متافیزیکی است، آدرس مشخص ندارد در همه جا پخش است. دراین وضعیت انسان بودن معنا و مفهوم تازه به خود می گیرد، ستم گر و ستم بر، که نفی شدگان عصر ظلمت بود،  هردو خویش را اثبات و تأیید می کند.

۱/روشنگری چیست، مقاله از کانت

۲/ انسان طاغی، آلبر کامو

نویسنده : ناصر سعادت نیا 

برای فرهنگستان

۲۵ اکتوبر ۲۰۱۷

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*